تشریح انتها بندی انیمیشن شانس با جزئیات کامل
به گزارش اردکان خبر، انتها بندی شانس با سکه های شانس و اژدهای سخن گو، مخاطب را دعوت می نماید تا درباره معنای واقعی خوش شانس بودن فکر کند. اولین همکاری استودیوی اسکای دنس و اپل تی وی یک انیمیشن سه بعدی درباره ماهیت جادویی خوش شانسی و بدشانسی است. شانس یک گام دیگر از اپل تی وی پلاس برای ایجاد محتوای اختصاصی است و مخاطب را در یک ماجراجویی سرگرم کننده به دنیایی جادویی می برد.
هشدار: در این متن، داستان انیمیشن شانس لو می رود
شانس به عنوان یک داستان معمولی درباره سم (اوا نوبل زادا) آغاز می گردد که سعی دارد جایگاه خود را در دنیا پیدا کند اما این داستان به سرعت و پس از ظاهر شدن شخصیت باب (سایمون پگ) و سکه شانس او تغییر می نماید. باب به وسیله قوانین دنیای جادویی خوش شانسی و بدشانسی، سم و مخاطب را هدایت می نماید. در ابتدا، ماموریت سم بسیار ساده است و او فقط باید سکه شانس خود یا یک سکه تازه را پیدا کند اما همه چیز مانند هر ماجراجویی خوب دیگری پیچیده می گردد.
شانس مشابه فیلم هایی مانند درون و بیرون و کارخانه هیولاها یک درس مهم به شخصیت اصلی خود و کسانی که فیلم را دیدن می نمایند می آموزد. سم که خود را بدشانس می داند، با قدرتی باورنکردنی روبه رو می گردد که مشخص می نماید چه کسی خوش شانس و چه کسی بدشانس است و پاسخ همه مشکلاتش را پیدا می نماید. با این حال، سرانجام بندی شانس به سم ثابت می نماید که همه چیز به این سادگی نیست و برای تعریف و مشخص زندگی چیزی بیش از یک سکه شانس یا یک فاکتور جادویی ضروری است. پس با هم به آنالیز سرانجام بندی این انیمیشن ، از جمله معنای واقعی آن و شخصیت های اصلی می پردازیم.
چرا باب به سم نگفت که یک سکه شانس دیگر دارد؟
بیشتر داستان فیلم در طول مدت 98 دقیقه ای خود حول محور ماموریت سم و باب برای یافتن حداقل یک سکه شانس است تا هیزل و باب به زندگی در دنیای انسان ها ادامه دهند. اما بزرگ ترین پیچش شانس این بود که باب سکه شانس دیگری را تمام مدت در یقه اش پنهان نموده بود. پس باب سکه دیگری داشت اما هرگز این موضوع را به سم اطلاع نداد. باب احتیاج داشت تا همواره یک سکه شانس را به صورت مخفیانه نزد خود نگه دارد تا بتواند به عنوان گربه خوش شانسی به زندگی خود ادامه دهد.
در ادامه معلوم شد که باب اصلا به سرزمین شانس تعلق ندارد (مشابه النور در مکان خوب) و او در واقع یک گربه بدشانسی بوده است. باب آن سکه شانس را به صورت پنهانی در یقه خود نگه می داشت و بیب (جین فوندا) و کاپیتان (ووپی گلدبرگ) نمی دانستند که او به آن جا تعلق ندارد. باب قبلا هشت بار در سرزمین بدشانسی زندگی نموده بود و حالا حاضر بود به دیگران دروغ بگوید تا در میان موجودات خوش شانس زندگی کند.
چرا بیب دو کریستال شانس را جعل کرد (آیا او شرور بود؟)
بیب، رئیس سرزمین شانس، مسئول حفظ عملکرد این سرزمین بود. او می توانست بدشانسی را حس کند و حاضر بود هر کاری انجام دهد تا بدشانسی را از خود دور کند. با این حال، همان طور که در طول مکالمه بیب با سم در اوایل فیلم نشان داده می گردد این اژدها رویای دنیایی را در سر می پروراند که در آن اصلا بدشانسی وجود ندارد. به همین علت، وقتی که فرصت جعل کریستال های شانس تازه را پیدا کرد، به جای یک کریستال شانس، دو کریستال ساخت.
بیب از کریستال خوش شانسی و بدشانسی برای حفظ تعادل دنیا استفاده کرد اما او حاضر بود برای از بین بردن بدشانسی ریسک کند. البته که این کار را نکرد، زیرا مفهوم شانس از این موضوع سرچشمه می گیرد که خوش شانسی و بدشانسی به یک میزان مهم هستند. شخصیت جین فوندا شخصیت شرور شانس نبود اما باید نقشه اش را شفاف سازی می کرد. خوشبختانه سم و باب این اژدها را متقاعد کردند که تفکرات او اشتباه است.
چرا باب به سرزمین شانس بازنگشت؟
در سرانجام فیلم شانس، باب پس از اثبات ارزش خود و یاری به نجات کل دنیا، این فرصت را یافت که واقعا به سرزمین شانس بازگردد. حتی کاپیتان هم که باب را دوست نداشت، از این گربه برای پیوستن به ساکنان سرزمین شانس دعوت کرد. با این حال، باب پس از ماجراجویی با سم، قصد داشت در دنیای انسان ها زندگی کند. این گربه بدشانسی معنای محبت و داشتن خانواده را یاد گرفته بود. شخصیت سایمون پگ هم چنین متوجه شده بود که برترین دوستان و خانواده کسانی مانند سم هستند و به همین دلیل نمی خواست دوست تازهش را رها کند.
آیا سم سکه شانس را به دنیای انسان ها بازگرداند؟
نه، این گونه نیست. مهم ترین درسی که سم در طول فیلم گرفت این بود که در واقع هیچ چیز یا هیچ کس دیگری به خاطر بدشانسی او مقصر نیست، چه برسد به خودش. هیچ راه میان بری برای ایجاد اتفاقات خوب وجود ندارد و سم متوجه شد که تمام کارهایش، هر چقدر هم که نامنظم و بدون برنامه باشند، او را به جایی که او باید باشد می رسانند.
به این ترتیب، پس از برقراری تعادل بین خوش شانسی و بدشانسی در سرانجام فیلم، سم متوجه شد که هیزل برای داشتن یک خانواده، احتیاجی به سکه شانس ندارد. هیزل بدون سکه شانس، یک خانواده برای خود پیدا کرد، خانواده ای که هرگز او را رها نکردند. بنابراین نه سم و نه هیزل اصلا برای شاد بودن احتیاجی به سکه جادویی نداشتند.
انیمیشن شانس درباره چیست؟
شانس فراتر از یک ماجراجویی سرگرم نماینده در جستجوی یک سکه جادویی و درباره این است که چه چیزی واقعا یک فرد را خوش شانس جلوه می دهد. این فیلم در ابتدا زندگی پر از فراز و نشیب سم را به نمایش می گذارد که شخصیت خود را مترادف بدشانسی می دانست.
با این حال، چیزی که سم از درک آن ناتوان بود این بود که او به آرامی راه را برای زندگی که می خواست هموار می کرد. سم خانه تازه و شغلی مورد علاقه داشت و مهم تر از همه، همواره آماده یاری به اطرافیان خود بود. شانس در میان تمام ماجراجویی های جادویی برای بازگرداندن تعادل بین خوش شانسی و بدشانسی، درباره سپاسگزار بودن برای هر چیز کوچک در زندگی است.
معنای واقعی سرانجام بندی انیمیشن شانس
در سرانجام شانس زندگی سم بی نقص و کامل نمی گردد. در واقع، پیغام شانس این است که چیزی به نام یک زندگی کامل و بی نقص و سراسر خوش شانسی وجود ندارد. همان طور که سم و همه شخصیت های انیمیشن یاد گرفتند، برای متعادل نگه داشتن دنیا به خوش شانسی و بدشانسی احتیاج است.
در سرانجام فیلم سم این موضوع را می پذیرد و دیگر احتیاجی به سکه شانس ندارد. او با یاری به هیزل که نقطه عطف تمام ماموریت سم در طول داستان بود، جهت زندگی خود را پیدا کرد. باب نیز شانسی را که مدت ها در جستجوی آن بود، در خانواده تازه خود به دست می آورد.
منبع: screenrant
منبع: دیجیکالا مگ