نقد فیلم آمریکانا؛ سیدنی سوئینی در یک نئووسترن فراموش شدنی

به گزارش اردکان خبر، در 2025 با چه فیلمی می توان امریکا را شناخت؟ با ادینگتونِ (Eddington) آری آستر که پس از ترور چارلی کرک همه آن را فیلم سال می خوانند؟ با عرش تا فرش (Highest to Lowest) که اقتباسی امریکایی از اقتباسی ژاپنی از رمانی امریکایی است؟ یا با فیلمی که عملاً امریکا را در عنوان خود دارد؟ آمریکانا (Americana) اولین فیلم بلند کارگردان خوش سابقه تلویزیون، تونی توست، است که در آن شخصیت هایی را در جستجوی رویای امریکایی دنبال می نماید. این فیلمِ محصول 2023 تا سال جاری طول کشید تا ناشری برایش پیدا گردد و شاید فکر کنید با گذشت دوسال، موضوع داغ آن از دهان افتاده؛ اما تاریخ انقضای فیلم توست همان 2023 هم تمام شده بود، چه رسد به سال جاری! در نقد فیلم آمریکانا به کوشش توست برای فیلمسازی به سبک فیلمسازان موردعلاقه اش، مثل برادران کوئن و کوئنتین تارانتینو می پردازم که با وجود روایتی غیرخطی و شخصیت محور، نتوانسته جز تقلیدی فراموش شدنی از تکنیک های آنان، چیز تازه ای ارائه دهد.

نقد فیلم آمریکانا؛ سیدنی سوئینی در یک نئووسترن فراموش شدنی

هشدار! در نقد فیلم آمریکانا خطر لو رفتن داستان وجود دارد

نقد فیلم آمریکانا؛ حرف هایی که گفتن ندارند!

تونی توست، کارگردان آمریکانا مشخصا علاقه زیادی به سینمای برادران کوئن، تارانتینو، وسترن ها و فیلم های دهه هفتادی دارد که در آن زوج قهرمان داستان با سری پر از آرزو دل به جاده می زنند. این را در سایر پروژه هایی که رویشان کار نموده هم می بینید؛ از فصل دوم Poker Face بگیر تا سریال های لانگ مایر (Longmire) و نفرین (Damnation). او تمام علایق خود را همزمان در یک فیلم ریخته. اما جرئت ننموده شبیه به قهرمانانِ خود، کوئن ها و تارانتینوها، تصمیمات دیوانه وار بگیرد. در نتیجه، فیلمنامه آمریکانا دقیقا به همان مسیری می رود که توقع دارید.

آمریکانا با کَل (گوین مدکس برگمن) شروع می شود؛ پسری سفیدپوست که در تخیلاتش باور دارد روح یک سرخپوست افسانه ای در وجودش حلول نموده. او با مادرش مندی (هالزی) و دوست پسر خشن اش دیلن (اریک دین) وسط بیابان های داکوتای جنوبی زندگی می نماید و از همان اول می دانید که مندی بالاخره بلایی سر دیلن خواهد آورد.

توست به عاقبت این سه کاراکتر قناعت ننموده. از طرف دیگر پنی جو (سیدنی سوئینی) را داریم؛ پیشخدمتی که کمی شیرین می زند و لکنت دارد؛ اما آرزوی رفتن به نشویل و خواننده شدن را در سر می پروراند. یکی از مشتریان همیشگیِ رستوران، لفتی (پاول والتر هاوزر) است که نه قیافه دارد، نه مال و اموال، اما دلی دارد پر از عشق و به راحتی به پنی جو پیشنهاد ازدواج می دهد.

توست مثل تارانتینو این چند شخصیت را از زوایای متفاوت دنبال می نماید و حتی مک گافینی هم در مرکزیت داستان قرار داده که تمام شخصیت ها را به هم ربط دهد: یک پیراهن قدیمی سرخپوستی که گویا میلیون ها دلار ارزش دارد. دیلن، سارق محل، برای سارقیدن این پیراهن از سمت روی لی دین (سایمون رکس) استخدام می شود. او این پیراهن را می سارقد و برایش کلی خون آشنا و غریبه را می ریزد؛ اما تمام ظلم و ستم هایش به مندی بالاخره کار دستش می دهد و دیلن با حمله مندی (و تیری که بعدا کل به گلوی دیلن شلیک می نماید) می میرد.

داستان تازه از اینجا و با مرگ دیلن شروع می شود. اما فیلم فصل بندی شده و با روایتی تقریبا غیرخطی (باز یادآور سبک تارانتینو)، بازگشتی می زند به ماجرای سارقیدن پیراهن، دوستی پنی جو و لفتی، خبردارشدنشان از این پیراهن گرانبها، ایده برداشتن پیراهن و فرار به نشویل و دوباره می رسد به دیلن که مندی حسابش را می رسد و ماشینش را، که پیراهن در صندوق عقب آن است، برمی دارد و تخته گاز، مسیر خانه را در پیش می گیرد. از اینجا به بعد روایت غیرخطی آمریکانا دیگر دوام نمی آورد و فیلم به جریان معمول داستان برمی شود.

مندی به خانه پدری می رود که می فهمیم حتی از دیلن هم بدتر است و برای خودش فرقه ای دارد. پنی جو و لفتی هم دنبال مندی به عمارت پدری او می رسند. این وسط یک سری سرخپوست، که کل را به ازای پیراهن گروگان گرفته اند، به خانه مندی می آیند. لی دین هم، که بوی پیراهن به مشامش خورده، از میان میدان تیر آن ها سردرمی آورد. بعضی ها می میرند و بعضی ها زنده می ماند؛ اما خیلی فرقی نمی نماید؛ چون تا زمانی که تیتراژ پایانی فیلم تمام می شود، آمریکانا به کل از ذهنتان پاک شده است.

تونی توست در آمریکانا نتوانسته توانمندی های کارگردانی و نویسندگی خود را نشان دهد؛ یا بهتر بگویم، جرئت ننموده پا را فراتر از محدوده امن خود بگذارد؛ در عوض کوشش نموده جا پای قهرمانانش بگذارد؛ اشتباهش هم دقیقا همینجاست که در ادای دین یا تقلید از بزرگترها، خودش را فراموش نموده است.

درست است که همواره اولین قدم خلاقیت، سارقی از قبلی هاست؛ اما تونی توست در همین قدم اول مانده است. توست با آمریکانا می خواهد هم فیلم جنایی تارانتینویی داشته باشد، هم کمدی سیاه به سبک فارگو (Fargo)، همانند بدلندز (Badlands) دو قهرمان را در بیابان های داکوتای جنوبی دنبال کند و حتی با مواجهه پایانی اش صحنه ای چون وسترن های موردعلاقه اش بسازد؛ تازه این وسط از حقوق بومیان امریکا، حقوق زنان، سلطه سیستماتیک در فرقه های دینی و تحقق رویای امریکایی حرف بزند. خلاصه، فیلمنامه توست آمده همه چیز بگوید و هیچ چیز نمی گوید.

خواندنی ها

25 فیلم نئووسترن برتر قرن 21؛ الگوهای نو برای داستان های قدیمی

فیلمنامه اجازه درخشش به بازیگران نمی دهد

توست به شدت از برادران کوئن برای نئووسترن خود الهام می گیرد. بااینکه با فیلم ضعیفی مثل هانی نکن (Honey Dont) این روزها گویا خود ایتن کوئن هم یادش رفته چطور نئووسترن می ساختند، اما برادران کوئن اگر در یک چیز خبره باشند (یا بودند)، شخصیت پردازی هایشان است. هر شخصیتی که به فیلم وارد می شود، یکی دوتا ویژگی خاص دارد که به خاطرش در ذهنتان می ماند یا حداقل دیالوگ هایی که می توانید بعدها نقل قول کنید.

اما آمریکانا پر شده از کاراکتر و همزمان، هیچکدامشان ردی بر ذهنتان نمی گذارند. سوئینی کمی شیرین می زند و لکنت دارد، والتر هاوزر به همه پیشنهاد ازدواج می دهد، هالزی به سبک جوان جت هنوز از سبک موهای مشکی دهه هفتادی اش دست نکشیده. اساسا به جز پسرک که فکر می نماید روح یک سرخپوست افسانه ای در او حلول نموده، بقیه مجموعه ای از شخصیت های کلیشه ای با رفتارهای قابل پیش بینی اند؛ تاجایی که چندین بار در طول فیلم پیش می آید که می بینید می توانید جمله بعدی کاراکتر را جلوتر از خودش بگویید!

شاید بدتر از شخصیت های فراموش شدنی، بازیگرانی هستند که اجرایشان کمکی به شخصیت ها نمی نماید. انتخاب سیدنی سوئینی و هالزی باهم برای یک فیلم مستقل نئووسترن جای تعجب دارد. ترندها امروزه عمرشان به چند روز نمی رسد و در دوسالی که از زمان اکران اصلی فیلم می گذرد، نه فقط در ایالات متحده، که جهان حسابی عوض شده. آوردن کسانی چون سیدنی سوئینی و هالزی جز مانور دادن روی ترندها چه علت دیگری می تواند داشته باشد؟ متأسفانه، هر دو بازیگران اصلی آمریکانا، که تبلیغات هم حسابی رویشان مانور داده بود، توانایی اجرای قوی ندارند که بتوان آن ها را به امان خدا رها کرد تا خودشان از فیلمنامه چیزی بیرون بکشند. توست هم نتوانسته از آن ها اجراء بگیرد.

با هالزی شروع کنم که به جرئت می گویم او در کانسپت ویدیوی خود برای آلبوم If I Cant Have Love, I Want Power اجرای بسیار بهتری نشان داد. حداقل فیلمنامه و کارگردانی موقعیت هایی برایش فراهم کرد تا بتواند خودی نشان دهد. در آمریکانا اما خبری از هالزیِ بازیگر نیست؛ با اینکه بلاهای زیادی در داستان سرش می آید؛ مثلا او دوست پسرش را ناکار می نماید، سال ها در فرقه آزار دیده است، زنان خانواده اش را شیر می نماید تا علیه مردان سلطه گر قیام نمایند، تفنگ می کشد، رویش تفنگ بلند می نمایند، تیر می خورد، حس مادرانه او را می گیرد، برای پسرش می گرید.

خلاصه، به نظر می رسد موقعیت های فراوانی در فیلمنامه ایجاد شده تا شخصیت هالزی به ستاره فیلم تبدیل شود. اما دیالوگ ها همه توخالی هستند، مسیر روشنی برای هالزی تعریف نشده تا بتواند به قدرت نهفته بازیگری اش رجوع کند و توست هم به او فشار نیاورده تا برای کاراکتر مندی مایه بگذارد.

چهره برجسته دیگر آمریکانا سیدنی سوئینی است که وجهه اجتماعی اش از دو سال پیش تاحالا به شدت تغییر نموده. امروزه قرمزهای آمریکا سوئینی را به عنوان نماد یا نماینده خود برداشته اند؛ گروهی که دنبال احیای موازین سابق هستند، از سیاست بگیر، تا دین و فرهنگ و چارچوب خانواده.

اما سوئینی در 2023 نمادِ چیز دیگری بود. بعد از سریال سرخوشی (Euphoria) سوئینی رفت و در فیلم هایی مثل ریلیتی (Reality) و معصوم (Immaculate) بازی کرد تا وجه تازه ای از خودش به عنوان بازیگر نشان دهد؛ مخصوصا معصوم فیلمی بود که امریکایی های متعصب حسابی به آن خرده گرفتند. اما با هر کمپین تبلیغاتی (مثل تبلیغ صابون آب حمام سیدنی سوئینی یا شلوار جین هایی که به ژن خوب ربط دارند) و البته حمایت از او، سوئینی دوباره خودش را در دل قرمزها جا و متعاقباً عده زیادی را هم از خودش ناامید کرد.

حضور او در آمریکانا به طرز عجیبی درست در میانه این دو جناح می افتد؛ پنی جو دختری است ساده با لکنت زبان که به موازین مقدس امریکایی پایبند است؛ عاشق مرد ساده و مهربان داستان می شود و می خواهد با او ازدواج کند، فقط هم آهنگ اصیل کانتری گوش می دهد! همزمان، پنی آرزوی رهاشدن از شهر کوچک و دیوارهای تنگ خانه اشان را در سر دارد و حاضر است یک اثر گرانبهای فرهنگ سرخپوست ها را برای اهداف شخصی اش بسارقد؛ حتی اگر لازم باشد این وسط خون کسی ریخته شود؛ خلاصه، مصلحت جامعه یا فردگرایی، سنت یا مرزشکنی، راست یا چپ؟ سیدنی سوئینی الان جواب این سوالات را می داند، اما پنی جوی دوسال پیشش نه.

2

از 5

نکات مثبت

  • فیلمبرداری نایجل بلاک
  • موسیقی متن انتخابی از آهنگ های کانتری

نکات منفی

  • فیلمنامه آشفته
  • شخصیت پردازی کلیشه ای
  • اجرای ضعیف تر از انتظار سیدنی سوئینی و هالزی

آمریکانا به عنوان فیلم اول اثر استانداردی است؛ اما برای توست که شورانر سریالی چون Poker Face شده و سال هاست روی مجموعه های خوبی چون ترور (The Terror) و لانگ مایر کار نموده، توقع می رفت حرفه ای تر عمل کند. توست شعر می گوید و شاید اگر به قریحه های شاعرانه خود رجوع نموده بود و آن را با دغدغه هایش از بازنمایی امریکای به حاشیه رانده شده درمی آمیخت، نتیجه بهتری می گرفت. حداقل، فیلمی می ساخت که تماماً تونی توست است؛ نه مثل آمریکانا که در آن از دایره لغات هر فیلم و کارگردانی که دوست داشته حروفی را کنار هم چیده و آخرسر جمله ای بی سروته ساخته که حرفی برای گفتن ندارد.

انتشار: 29 شهریور 1404 بروزرسانی: 29 شهریور 1404 گردآورنده: ardakankhabar.ir شناسه مطلب: 1500

به "نقد فیلم آمریکانا؛ سیدنی سوئینی در یک نئووسترن فراموش شدنی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "نقد فیلم آمریکانا؛ سیدنی سوئینی در یک نئووسترن فراموش شدنی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید